یکصد شهید

یکصد شهید به زندگی و وصیت نامه شهدای دبیرستان مکتب امام صادق (علیه السلام) می پردازد.

یکصد شهید

یکصد شهید به زندگی و وصیت نامه شهدای دبیرستان مکتب امام صادق (علیه السلام) می پردازد.

یکصد شهید

یکصد شهید با هدف ترویج فرهنگ جهاد و شهادت به معرفی و تاریخچه دبیرستان و همچنین زندگی و وصیت نامه شهدای مکتب امام صادق (علیه السلام) می پردازد.

  • ۰
  • ۰

سی و دومین سالروز شهادت شهید سید محسن ضابطی را گرامی میداریم!

وصیت نامه شهید را در ادامه مطلب بخوانید:

یا غیاث المستغیثین

یاران همه رفتند جا مانده ام من، از کاروان عشق جا مانده ام من!

خدایا عاشقانت یک به یک رفتند و میروند ، ولى من گنه کار و روسیاه هنوز جا مانده ام.

خدایا انگار که نمیدانى یک بنده گنه کارى  هم به نام سید محسن ضابطى دارى (معاذالله) اى کریم ، اى رحیم، اى ستارالعیوب! با هر کس نشست و برخاست کردم و لقمه اى نان با او خوردم بهر کس که دل بستم از دستم رفت، دوستان شهید شدند ، یاران رفتند، اى خدا پس من گنه کار چه کنم؟

 اى رفقا، اى دوستان رسم دوستى و رفاقت این نیست، مگر ما با هم نان و نمک نخوردیم مگر در این دنیاى فانى با یکدیگر ندار نبودیم، پس چرا بیکباره رفتید و ما را در منجلاب گناه و تکبر و خودپرستى و ریا و غیبت، تهمت و فراموشکارى تنها گذاشتید، نه بخدا این رسم رفاقت نیست.

 خدایا قابلم گردان که توبه کنم توبه نصوح وار، من خیلى توبه شکستم ولى از روى تو شرم نکردم آخر دست خالى نمیتوانستم پیش تو بیایم، گفتم با دستانى پر ، با دستانى پر از گناه بسویت بیایم شاید قبولم کنى، اى خدایى که اگر لحظه اى و آنى پرده هاى عصمت را کنار بزنى دیگر آبروئى برایم نخواهد ماند، خیلى از تو سپاسگزارم!

خدایا از تو سپاسگزارم که دوستانى به من عطا کردى که هر کردام عارفى به تمام معنى بودند دوستانى که بدون گذراندن مراحل تحصیلات به درجه اى از حد کمال  رسیدند که خیلى از علماء نرسیدند، به حدى از عرفان رسیدند که واقعا در خدا ذوب شدند. مگر شهید فهمیده مثال روشن این مسئله نیست نارنجک بستن و به زیر تانک رفتن خیلى عرفان میخواهد، فلان آیت الله تا درجات اعلى علیین بالا میاید ولى بواسطه نداشتن عرفان چنان سقوط میکند که تو گوئى انگار این مراتب را اصلا طى نکرده، بله و به جرات قسم میخورم که مقام این شهدا کمتر از شهداى صدر اسلام نیست آنها پیغمبر(ص) را دیدند و جنگیدند و اوامر او را اطاعت کردند، حسین بن على(ع) را دیدند به او ایمان آوردند ولى شما شهیدان ندیده خاطر خواه آنها شدید. خدایا به حرمت خون آقا اباعبدالله الحسین (ع) شهادتى سرخ در ارتفاعات مظلوم کردستان را عطایم کن، خدایا من دنیا را به دنیا پرستان واگذار کردم من خودت را میخواهم بخدا اگر مرا در بهشت بیندازى و بدانم که در آنجا به من محبت نمیکنى من بهشت را نمیخواهم ولى اگر بدانم مرا دوست دارى حتى اگر در جهنم هم مرا بیفکنى دیگر آتش جهنم برایم عین لطف و کرم توست.

 اى خدا کمکم کن از این لاطائلات زیاد نوشته ام ولى هر چه نوشتم بخاطر درددل کردن و نزدیکتر به تو بودن است ، خدایا با شهیدانى نشست و برخاست کردم که هر کدام اسوه تقوى و ایثار و نبرد و مبارزه بودند، زیادند.

شهید احمد شعبانى، هادى مختارى، احمد علیپور، رضا اسدى، حاج محسن زهتاب ، حبیب قدیریان، نادر سرمدى، رضا رسولى و دیگر عزیزان که اسامى خیلى از آنها بذهنم خطور نمى کند و اگر هم ذکر کنم شما برادران نمى‌شناسید  ولى افسوس که از آنها درس نیاموختم از آنها تلمذ و شاگردى نکردم، خدایا مرا ببخش که قدردان آنها نبودم.

 خب حالا خداى عزیز، بنده اى در مقابلت قرار گرفته که شرم دارد با تو سخن بگوید از بس که توبه شکسته بخاطر همین شرم، قلم بدست گرفته و با قلم ناچیز خود با تو سخن میگوید. خدایا تکلیف مرا روشن کن به بزرگیت قسم فرداى محشر داد بر میاورم که ایها الناس من گناهانم بخاطر آن بود که شنیده بودم خدایم رحیم است بخاطر آن بود که رحمت او از زمین و آسمانها و همه چیز بالاتر و بزرگتر بوده، بخاطر آن بوده که میدانستم من هر چقدر گناه بکنم گناهانم از رحمت او بیشتر نخواهد شد. اى خدا مرا ببخش و بیامرز!

 خدایا بقول پیر مى فروش عشاق حسینى، خمینى عزیز که از تو خواسته کتاب شهادت را به روى مشتاقانش باز بگذارى ، مرا هم بطلب .

خدایا من یک عمرى صدایت زدم، درسته که در عبادات خیلى سهل انگارى کردم ولى هر وقت تو را صدا زدم از ته دل بوده، خدایا من براى حسین تو گریه کرده ام. تو را بهمان قطرات اشک قسمت میدهم توفیق شهادت در راه خودت را نصیبم گردانى. اللهم الرزقنا توفیق الشهاده فى سبیلک.

خدایا مرا جلوى مادرم فاطمه زهرا سلام الله علیها شرمنده مکن، خدایا دستم را بگیر، تو را بجان حسینت قسمت میدهم. خدایا از روى مادران شهید، خواهران شهید، پدران شهید، برادران شهید شرمنده ام  خدایا از روى مادر شهید احمد شعبانى که با زبان بى زبانى به من میگفت احمدم را چکار کردى؟ تنهایش گذاشتى شرمنده ام.

از روى مادر شهید هادى مختارى که در بهشت زهرا دیدمش شرمنده ام، با نگاهش میگفت که پسر مرا تنها گذاشتید.

اى خدا دستم را بگیر در محیط کار همه مسخره ام میکنند، همه طعنه میزنند که الان بعد از جنگ چه جاى این حرفهاست ولى آنها سوز درون مرا درک نمى کنند. هر روز آتش عشقم بیشتر میشود و وقت وصل و طریقه رسیدن به آن و دسترسى پیدا نمودن به آن مشکل میشود. خدایا تو را به چهارده معصوم پاک قسمت میدهم مرا هم طلب کن.

دستم را بگیر خدایا اگر دستم را نگیرى خودت بهتر از همه مرا میشناسى بخدا در منجلاب گناه غرق میشوم.

الهى یا حمید به حق محمد و یا عالى بحق على و یا فاطر بحق فاطمه و یا محسن بحق الحسن و یا قدیم الاحسان بحق الحسین(ع) ، خدایا اسرایمان را آزاد بگردان، به رهبر انقلابمان حضرت آیت الله خامنه اى عمرى با عزت بده، خدایا مسئولین مملکت ما را به وظایفشان آگاه بگردان ، خدایا ما را به احترام و آبروى محمد و آل محمد(ص) ببخش و آبرویمان را نریز، مریضان و مجروحین ، معلولین جنگ را لباس عافیت بپوشان.

اشهد ان لااله الاالله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان على ولى الله.

العبد العاصى سید محسن ضابطى

5/4/1369

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی